عزیز متخصصی می گفت، بعد از دو ماه کار تمام وقت در بیمارستان قلب، تصمیم گرفتم چند روزی به شهرستان بروم و نزد خانواده استراحتی بکنم. بعد از نهار در بالکن منزل پدری دراز کشیده بودم و باد نسبتا خنکی می وزد. دیدم مادر ، پتویی را بر رویم کشیده و زیر لب می گوید، بچه ام سرما نخورد. از زیر پتو گفتم، مادر من ، من الان 55 سالمه و خودم پدر بزرگ چند بچه هستم. گفت: ان شاالله که 100 ساله بشی، در هر سنی که باشی، بچه ام محسوب می شود. مادر است دیگر ...... .
کد خبر: ۲۶۱۷۸۶ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۱۱/۲۹